توضیحات
تا دید زنخدان و سر زلف تو، دل گفت
نازم سر گویی که به چوگان تو افتد
نظارهگر تابلویی هستید که یکی از اصیلترین ورزشهای ایران را به نمایش گذاشته است. چوگان؛ بازی قدیمی ایرانی که از زمان هخامنشیان میان مردم محبوبیت داشته است. هر که به ایران سفر میکرد و هر که به ایران یورش میآورد چوگان را به غنیمت از ایران به سرزمین خود میبرد.
میگویند که به هنگام کشورگشایی داریوش در هند، شیوه این بازی به هند رفت و اروپاییان در زمان صفوی و استعمار هند، آن را آموختند و به دیار خود بردند.
ظاهرا بازی گلف و هاکی نیز با الهام از همین چوگانِ مغفول مانده و کم ارج نهاده ما ایجاد شده و فرم دستههایشان به حالت چوب چوگان برمیگردد.
این تابلوی نفیس سنگ مرمر به دستان توانای فاطمه نوروزی تصویر شده که الحق به خوبی از عهده تصویر این صحنه زیبا برآمده است. آناتومی اسبها و حرکت و تقابل آنها، فرم نشستن سوارکاران بر اسب، کشش دستهای چوگان به دست، نگاه خیره شده به گوی دو سوارکار همه و همه با هنرمندی و متبحرانه تصویر شده و جلوهگری میکنند.
جذابیت این تابلو به همینجا ختم نمیشود. آواز رنگ و نورست که از نقاشی به بیرون میتراود. جامههای طرح دار و زیبا، شال کمر سه سوارکار، چکمههایشان، زین طلایی اسبهایشان؛ جزییات هیچ کدام از چشمان فاطمه نوروزی پنهان نشده و در اوج زیبایی و دلنشینی اجرا شدهاند.